نويسنده: محمدعثمان نجاتي
مترجم: حميدرضا شيخي



 

ترس

ترس يکي از عاطفه هاي مهم در زندگي انسان است. ترس عاطفه اي است فطري که انسان در مواقع خطر احساس مي کند. ترس براي زندگي سودمند است؛ چون او را به اجتناب از موارد خطر و دوري کردن از آنچه به او گزند و زيان مي رساند، وا مي دارد. هم چنين، باعث مي شود که انسان، در هنگام پيش بيني بروز خطر به فراهم آوردن ابزارها و تدابير لازم براي حفظ خود، پيش از وقوع آن، اقدام کند.
براي مثال، ترس دانش آموز از مردود شدن در امتحانات او را وا مي دارد تا در خواندن درسهايش تلاش زيادي به خرج دهد و در نتيجه با نمره ي بالايي قبول مي شود. يا ترس کارمند از اين که اگر در انجام وظيفه اش کوتاهي کند شغلش را از دست مي دهد او را وا مي دارد که نهايت سعي خود را به کار برد تا وظيفه اش را به بهترين وجه انجام دهد.
مهم ترين نوع ترس که بيش ترين فايده را در زندگي انسان دارد، ترس از عذاب الهي است، چرا که اين ترس انسان را به انجام وظايف ديني اش و هر کاري که خدا را خشنود مي گرداند و اجتناب از آنچه خداوند از آن نهي مي کند، و خودداري از ارتکاب گناهان و معاصي وا مي دارد خداوند متعال مي فرمايد:
( ... وَخَافُونِ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ). (1)
«... و از من بترسيد اگر مؤمن هستيد».
از همين رو، آياتي که در قرآن از کيفر و عذاب خداوند مي ترسانند تأثير فراواني در سوق دادن مؤمنان به اطاعت از فرامين خداوند و اجتناب از نافرماني او دارند. پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) نيز، براي تربيت رواني مسلمانان و سوق دادن آنان به امتثال از اوامر و نواهي خداوند و دوري کردن از معصيت او، از اين عامل- ترساندن از کيفر و عذاب الهي- کمک جسته است. در روايت آمده است که آن حضرت فرمود:
« هيچ کس نيست که نميرد مگر آن که پشيمان شود». عرض کردند: پشيماني اش از چيست اي رسول خدا؟ فرمود: « اگر نيکوکار بوده از اين پشيمان شود که چرا بيش تر کار نيک نکرده و اگر کردارش بد بوده از اين پشيمان شود که چرا دست از کارهايش برنداشت». (2)
در اين حديث به افزودن بر طاعت تشويق، و از انجام دادن کارهاي بد و گناهان ترسانيده شده است.
از ابوذر نيز روايت شده است که پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود:
« من چيزي را مي بينم که شما نمي بينيد، و چيزي را مي شنوم که شما نمي شنويد. آسمان ناليد و حق دارد که بنالد. در وجب به وجب آن فرشته اي پيشاني اش را براي خداوند به سجده نهاده است. به خدا سوگند اگر آنچه را من مي دانم شما بدانيد کم تر مي خنديد. و بيش تر گريه مي کرديد، و از همبستري با زنان لذت نمي برديد، و از خانه هايتان بيرون مي زديد و به خدا پناه مي برديد. کاش درختي بودم که با تبر قطع مي شود». (3)
در اين حديث، پيامبر اکرم(صلي الله عليه و آله و سلم) يادآور مي شود که او از احوال دنيا و آخرت و صحنه هاي هول انگير آن ها، و شگفتي هاي عالم ملک و ملکوت چيزهايي مي بيند و مي شنود که يارانش آن ها را نمي بينند و نمي شنوند، و اگر آنچه را او مي داند آن ها مي دانستند کم تر مي خنديدند و بيش تر مي گريستند و ترک زن و خانه مي کردند و از خداوند کمک مي طلبيدند تا آن ها را از آن همه صحنه هاي هولناک که با چشم دل مي بينند نجاتشان دهد.
در روايت ديگري از پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) آمده است که فرمود:
« کسي که از ترس خدا بگريد هرگز وارد آتش دوزخ نمي شود تا آن که شير به پستان باز گردد». (4)
يعني همچنان که بازگشت شير دوشيده به پستان محال است، به دوزخ رفتن کسي که از ترس و خشيت خداوند گريه کند نيز محال است. اين حديث گوياي آن است که ترس از خدا مايه ي رهايي از آتش دوزخ است؛ چرا که اين ترس انسان را به انجام طاعات و دوري از گناهان وا مي دارد.
تحقيقات تجربي جديد نشان داده است که ترس اگر معتدل باشد در واداشتن انسان به انجام درست کارهايش سودمند است، اما اگر بسيار شديد باشد به اضطراب انسان و عملکرد بد او مي انجامد. براي مثال» ترس معتدل در دانش آموز باعث مي شود که خودش را براي امتحانات به خوبي آماده سازد و امتحاناتش را درست برگزار کند، اما ترس شديد از امتحانات اولاً او را از تمرکز درست براي به خاطر سپردن درس هايش باز مي دارد، ثانياً باعث مي شود که امتحانات را به درستي انجام ندهد.(5)
از نتايج اين تحقيقات مي توان دريافت که ترس بسيار شديد از عذاب خداوند ممکن است به يأس از رحمت الهي بينجامد، که در اين صورت شخصيت انسان مضطرب مي شود، و چون به نجات از عذاب خداوند اميدي ندارد ممکن است در انجام وظايف ديني اش به درستي عمل نکند. از اين رو، همراه بودن ترس از عذاب خدا با اميد به رحمت خدا امري ضروري و مفيد است؛ زيرا اميد به رحمت خداوند شدت ترس را به حد معقولي کاهش مي دهد و اجازه نمي دهد که يأس و نوميدي بر انسان چيره گردد و موجب آن شود که در انجام وظايف ديني اش سستي ورزد.
عکس اين قضيه نيز صادق است. يعني اگر اميد به رحمت خدا بسيار شديد باشد ممکن است انسان را به اهمال در وظايف ديني اش بکشاند. بنابراين، انسان بايد ميان ترس از عذاب خود و اميد به رحمت او جمع کند؛ زيرا آميزه اي از اين هر دو انسان را به نيروي پيش برنده اي مجهز مي کند که او را در جهت پيمودن راه درست، به جا آوردن طاعات و وظايف ديني، و دوري کردن از بدي ها و گناهان حرکت مي دهد؛ چرا که از يک سو از خشم و عذاب الهي بيم دارد و از ديگر سوي به آمرزش و رحمت او اميدوار است. خداوند بزرگ يکي از خصوصيات پيامبران و بندگان شايسته اش را داشتن توأمان روحيه ترس و اميد دانسته مي فرمايد:
( إِنَّهُمْ كَانُوا يسَارِعُونَ فِي الْخَيرَاتِ وَيدْعُونَنَا رَغَبًا وَرَهَبًا وَكَانُوا لَنَا خَاشِعِينَ). (6)
« آنان در کارهاي نيک مي شتافتند و ما را با بيم و اميد مي خواندند و در برابر ما خاشع بودند».
و مي فرمايد:
( تَتَجَافَى جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضَاجِعِ يدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفًا وَطَمَعًا وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ ينْفِقُونَ). (7)
« از بستر خواب پهلو تهي مي کنند و پروردگارشان را با بيم و اميد مي خوانند و از آنچه روزيشان کرده ايم انفاق مي کنند».

خشم

خشم عاطفه اي فطري است که وقتي بر سر راه ارضاي يکي از انگيزه هاي اساسي يا مهم مانع ايجاد مي شود ظهور مي کند. هرگاه مانعي انسان يا حيوان را از رسيدن به هدفي معين که ارضاي يکي از انگيزه هاي اساسي يا مهم او را تحقق مي بخشد، باز دارد، آن انسان يا حيوان خشمگين و برآشفته مي شود و در برابر آن مانع مقاومت مي ورزد و براي چيره آمدن بر آن و از ميان برداشتنش مبارزه مي کند تا اين که بتواند به هدف خود و ارضاي انگيزه اش دست يابد. شدت خشم بستگي به شدت انگيزه ي ممانعت شده و نيز اهميت هدف در تحقق بخشيدن به ارضاي انگيزه دارد.
انگيزه هاي فيزيولوژيکي فطري انسان و حيوان، همچنان که گفتيم، برخي براي حذف ذات اساسي اند و برخي براي بقاي نوع. اخيراً پاره اي مطالعات و بررسي هاي تجربي براي شناخت تفاوت ميان برخي انگيزه هاي فيزيولوژيک مهم، به لحاظ قوّت و ضعف، صورت گرفته است. نتايج اين مطالعات نشان داد که انگيزه ي مادري از همه قوي تر است، سپس، به ترتيب، انگيزه ي تشنگي و انگيزه ي گرسنگي و سرانجام انگيزه ي جنسي جاي دارند.(8)
از نتايج اين مطالعات روشن مي شود که انگيزه ي جنسي، آن طور که زيگموند فرويد و پيروان او از مکتب روانکاوي معتقدند، نيرومندترين انگيزه ي فيزيولوژيک فطري نيست.
بعضي از انگيزه هاي انسان، خواه رواني يا اجتماعي، در خلال فرايند اجتماعي شده او پديد مي آيند. برخي از اين انگيزه ها بنياد فطري دارند، و برخي آموختني و اکتسابي اند. اين انگيزه هاي رواني و اجتماعي، به تبع اهميتي که نزد فرد دارند، قدرت نسبي خود را به دست مي آورند، و اهميت آن ها هم، بر حسب شرايط و موفقيت هاي اجتماعي شدن افراد و نوع فرهنگي که در آن پرورش يافته اند و نوع تربيتي که از آن تأثير پذيرفته اند و گرايش ها و ارزش هايي که کسب کرده اند، متفاوت است. براي مثال، در برخي افراد انگيزه ي ديني يکي از نيرومندترين و بلکه نيرومندترين انگيزه ي آنان است، به طوري که در راه دفاع از دينشان جان خود را فدا مي کنند، اما، برعکس، در برخي افراد اين انگيزه بسيار ضعيف است به طوري که در زندگي آنان اهميت قابل ملاحظه اي ندارد.
بنابراين، خشم، از نظر درجه ي شدت، در مردم متفاوت است، و اين امر همچنان که گفتيم- بستگي به شدت انگيزه اي دارد که از ارضاي آن ممانعت شده، و نيز به اهميت هدفي که، براي تحقق اين ارضا و رسيدن به آن مطلوب بوده است. عوامل ديگري هم در ميزان شدت عاظفه خشم تأثير گذارند، عواملي چون ژنتيک دستگاه عصبي و دستگاه غددي، و تجربه هاي پيشين که به تقويت حملات خشم، به سبب سودها و دستاوردهاي شخصي که اين حملات در گذشته تحقق بخشيده اند- انجاميده است.
هرگاه شخص با مانعي برخورد کند که او را از رسيدن به هدفي از اهداف اساسي و مهم و ضرور براي زندگي اش، يا يکي از اهداف بلندش که، براي تحقق کمال ذاتي اش، در راستاي آن تلاش مي کند، باز دارد خشمگين مي شود. چنين خشمي پسنديده و بلکه، در چنين مواردي، ضروري و واجب است. خداوند متعال پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) و ياران او را، به خاطر خشمشان بر کفار در نبرد با آنان براي نشر دعوت اسلام، ستوده است و مي فرمايد:
( مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَينَهُمْ...). (9)
« محمد فرستاده خدا و کساني که با اويند بر کافران سختگيرند و با يکديگر مهربان...».
سخت گير و خشن بودن با کافران، در واقع، نتيجه ي خشمِ ناشي از دشمني کافران با اسلام و تعدي و کينه توزيشان با مسلمانان است.
خداوند متعال مي فرمايد:
( يا أَيهَا النَّبِي جَاهِدِ الْكُفَّارَ وَالْمُنَافِقِينَ وَاغْلُظْ عَلَيهِمْ وَمَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ). (10)
« اي پيامبر با کافران و دورويان پيکار کن، و بر آنان درشت باش. جايشان دوزخ است و بدا فرجامي».
و مي فرمايد:
( يا أَيهَا الَّذِينَ آمَنُوا قَاتِلُوا الَّذِينَ يلُونَكُمْ مِنَ الْكُفَّارِ وَلْيجِدُوا فِيكُمْ غِلْظَةً وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِينَ). (11)
« اي کساني که گرويده ايد با کساني از کافران که نزديک شمايند بجنگيد بايد که در شما درشتيي بينند. بدانيد که خدا با پرهيزگاران است».
درشتي با کافران، خود، حاصل خشمي است که بر اثر ايستادگي آنان در برابر اسلام برانگيخته مي شود. اما خشم گرفتن به خاطر يک امر غير اساسي يا غير ضروري يا غير مهم، يا به سبب امري از امور بي ارزش و ناپايدار دنيوي خشمي ناپسند است. به همين دليل، خداوند مکان کافران مکه را که تا پيش از صلح حديبيه، از ورود پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) و يارانش به مکه براي به جا آوردن عمره جلوگيري کردند نکوهش کرده است؛ چرا که اين اقدام کافران، در واقع، برخاسته از خشم جاهلي بود خشمي که خود، از تکبر مذموم و غرور باطل بر مي خاست. خداوند مي فرمايد:
( إِذْ جَعَلَ الَّذِينَ كَفَرُوا فِي قُلُوبِهِمُ الْحَمِيةَ حَمِيةَ الْجَاهِلِيةِ فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَى رَسُولِهِ وَعَلَى الْمُؤْمِنِينَ...). (12)
« آن گاه که کافران دل هايشان را با خشم کور، خشم روزگار ناداني، بياکندند. پس خدا آرامش خويش را بر پيامبرش و بر مؤمنان فرود آورد».
پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) هيچ گاه به خاطر خودش خشمگين نمي شد بلکه براي حق و آن جا که به مرزي از مرزهاي الهي تجاوز مي شد خشم مي گرفت. علي (عليه السّلام) مي فرمايد: « پيامبر خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) هيچ گاه براي دنيا خشمگين نمي شد، و هرگاه براي حق خشم مي گرفت ديگري کسي او را نمي شناخت و هيچ چيز جلو خشم او را نمي گرفت تا اين که انتقام آن را مي گرفت». (13)

عوارض بدني خشم

وقتي انسان خشمگين مي شود تغييرات بسياري در بدن او پديد مي آيد که برخي از آن ها دروني هستند و پاره اي ديگر بيروني: در حالات چهره، لحن صدا، و عضلات بدن. قرآن کريم بسياري از اين تغييرات بدني همراه با عاطفه و هيجان را برشمرده است و نگارنده، پيش تر در کتاب قرآن و روان شناسي(14) به آن ها پرداخته است.
از مهم ترين تغييرات فيزيولوژيکي که با خشم و بسياري از عواطف ديگر همراهند تند شدن ضربان قلب، منقبض شدن عروق اعضاي داخلي بدن و گشاد شدن رگ ها در سطح بدن و اندام ها که خود به افزايش جريان خون در عروق سطح بدن به ويژه اندامها و صورت مي انجامد. به همين سبب چهره ي انسان در هنگام خشم و عصبانيت به وضوح سرخ مي شود.
پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) اين عوارض فيزيولوژيک را که هنگام خشم در قلب رخ مي دهد بيان فرموده است. از ابو سعيد خدري روايت شده است که پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود:
« ... بدانيد که خشم اخگري است در قلب آدميزاد. سرخ شدن چشمان او و برآمدن رگ هاي گردنش را [در هنگام خشم و عصبانيت] و ... نمي بينيد؟ ... (15)

تأثير خشم بر انديشه و رفتار

گدر حالت خشم، و به طور کلي در همه ي حالات هيجان شديد، تفکر از کار مي افتد، از همين رو، غالباً انسان از سخنان و اعمالي که هنگام خشم از او سر مي زند پشيمان مي شود. به همين سبب پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) اصحاب خود را نصيحت مي کرد که در حين خشم از صدور احکام مهم خودداري کنند. براي مثال، ابوبکر به پسرش عبدالله که قاضي سجستان بود، نوشت:
« زماني که خشمگين هستي ميان دو نفر قضاوت مکن، زيرا من از رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) شنيدم که مي فرمايد: « هيچ يک از شما در حال خشم ميان دو نفر داوري نکند». (16)
به دليل همين از کار افتادن تفکر درست در حين خشم و عصبانيت است که پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرموده است هرگاه مرد در حال خشم شديد لفظ طلاق را به زبان آورد، طلاق واقع نمي شود. روايت شده است که پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود:
« در حالت اغلاق، طلاق و آزاد کردن برده واقع نمي شود». (17)
پيامبر خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) تأثير خشم بر تفکر را به «اغلاق» تعبير کرده است. يعني اين که خشم و عصبانيت مغز را از درست انديشيدن باز مي دارد.
عاطفه و هيجان شديد حالتي از اضطراب حادّ است که در آن کارکردهاي عقلي مختل مي شود و انسان قدرت درست انديشدن يا اتخاذ تصميمات صحيح را از دست مي دهد. اين حالت تنها به خشم اختصاص ندارد بلکه خاصيت عمومي همه ي عاطفه هاي شديد است. براي مثال، عشق و محبت شديد نيز ممکن است تفکر درست را از کار بيندازد. پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) در حديثي از ابودرداء آن را روايت کرده، به اين حقيقت اشاره کرده است. در اين حديث پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) مي فرمايد:
« عشق به چيزي انسان را کور و کر مي کند». (18)
زماني هم که تفکر انسان از کار باز ماند، در واقع، مهم ترين وظيفه اش را که وجه تمايز او از حيوان است از دست مي دهد و در نتيجه، به راحتي دچار خطا مي شود. از اين رو، انسان در زمان خشم طعمه ي سهل الوصولي براي شيطان است و شيطان او را به ارتکاب خطاهاي گفتاري و رفتاري بسياري مي کشاند که وقتي خشمش آرام گرفت و قدرت تفکر صحيح خود را باز يافت، از انجام آن ها پشيمان مي شود. روايت شده است که يک بار عايشه از سر حسادت به پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) عصباني شد. پيامبر به او فرمود:
« شيطانت به سراغ تو آمد». (19)
شايد معناي اين سخن پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) آن باشد که وقتي عايشه دچار حسادت و خشم شد شيطان به سراغش آمد تا او را تحت تأثير قرار دهد؛ چرا که تفکر سالم او بر اثر هيجان پيش آمده از کار مي افتد، شايد هم بدين معنا باشد که شيطان در او تأثير گذاشته و کاري کرده است که دچار حسادت و خشم شود تا در حالت عاطفه و هيجان، راحت تر بتواند او را تحت تأثير قرار دهد؛ چرا که شيطان از نقاط ضعف انسان در او نفوذ مي کند، به ويژه زماني که تحت تأثير شهوت و هيجان قرار گرفته باشد.

نفرت

نفرت ضد عشق و محبت است. انسان چيزي را که برايش مفيد است و خوشحالش مي کند و سبب لذت و برخورداري او مي شود دوست مي دارد، و از آنچه به او زيان مي زند و ناراحتش مي کند و موجب رنج و محروميت او مي شود بدش مي آيد. بنابراين، چيزهايي که خشم را بر مي انگيزند، غالباً همان چيزهايي هستند که نفرت را بر مي انگيزند.
رقابت ميان مردم بر سر بسياري از خواسته هاي دنيوي در بسياري اوقات ممکن است به پيدايش کينه و نفرت ميان آنان و بروز دشمني و مشاجره و درگيري بينجامد که، خود، منجر به تضعيف وحدت و همبستگي جامعه مي شود. پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) به اين مطلب اشاره کرده فرموده است:
« درد امتهاي پيشين، حسادت و کينه توزي... به شما سرايت کرده است». (20)
پيش تر، در ضمن سخن از محبت گفتيم که دل مؤمن سرشار از محبت به مردم و حيوانات و همه ي آفريده هاي خداوند بزرگ است. در حقيقت، در دل مؤمن راستين جايي براي نفرت و کينه توزي به خاطر امور ناپايدار دنيوي وجود ندارد؛ بلکه مهر و کين مؤمن براي خدمت خداست. او از اين که کسي به حقي از حقوق خدا تعدي کند متنفر است. از اين که ببيند کسي به مردم ستم مي کند يا در جامعه دست به تبهکاري مي زند يا به ناحق خون مي ريزد متنفر است. تنها در اين گونه موارد است که مؤمن واقعي نفرت خود را اظهار مي کند. بنابراين، همچنان که پيش تر در حديث ابو امامه گفتيم، حب و بغض به خاطر خدا از نشانه هاي کمال ايمان است.
بغض به خاطر خدا، يعني متنفر بودن از بدي در هر شکل آن، متنفر بودن از مردم آزاري، متنفر بودن از زيان زدن به منافع عمومي جامعه يا کشور يا همه بشريت.
غالب مردم مرگ را ناخوش مي دارند. قرآن کريم به اين نفرت انسان از مرگ اشاره کرده مي فرمايد:
(كُتِبَ عَلَيكُمُ الْقِتَالُ وَهُوَ كُرْهٌ لَكُمْ ...). (21)
« بر شما جنگ نوشته شده است و آن ناخوشايند شماست...»
هم چنين مي فرمايد:
( قُلْ إِنَّ الْمَوْتَ الَّذِي تَفِرُّونَ مِنْهُ فَإِنَّهُ مُلَاقِيكُمْ ...). (22)
« بگو: مرگي که از آن مي گريزيد، به ديدارتان مي آيد...».
پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) نيز به کراهت انسان از مرگ اشاره کرده است. آن حضرت در حديثي قدسي که از پروردگار عزوجل روايت مي کند، فرموده است:
« من در هيچ کاري که کننده اش هستم، دو دل نشوم آن سان که در گرفتن جان بنده مؤمنم دو دل مي شوم، او مرگ را ناخوش مي دارد و من ناراحتي او را ناخوش مي دارم». (23)
از ابو هريره نيز روايت شده است که پيامبر خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود:
« از ويرانگر لذت ها و خوشي ها زياد ياد کنيد». (24)
يعني زياد به ياد مرگ باشيد؛ زيرا ياد مرگ انسان را مي ترساند و به دنيا و خوشي هاي آن بي رغبت مي گرداند و در مقابل، به کارهاي نيک که در زندگي آخرت سود مي رساند ترغيب مي کند.

پي نوشت ها :

1. آل عمران/ 175.
2. ناصف، ج5، ص 203.
3. ناصف، ص 204-205 [ بسياري از شارحان حديث گفته اند که جمله پاياني حديث [کاش...] از ابوذر است که پس از شنيدن سخن پيامبر آن را به زبان آورده است- م].
4. ناصف، ج5، ص20.
5. ادوارد. ج. موراي، الدفعية و الانفعال، ترجمه ي احمد عبدالعزيز سلامة، ويرايش محمدعثمان نجاتي، 128-131.
6. انبياء/ 90.
7. سجده/ 16.
8. Munn, L. N. Psychology: The fundamentals of Human Adjustement 4 th ed; Boston: Houghten Mifflin co. 1967, pp. 278-281.
9. فتح/ 29.
10. تحريم/ 9.
11. توبه/ 123.
12. فتح/ 26.
13. تخريج زين الدين ابي الفضل العرافي لاحاديث احياء علوم الدين للغزالي، ج3، ص 171، پ4.
14. محمدعثمان نجاتي، قرآن و روان شناسي، ص 100-105.
15. ناصف، ج5، ص 298-299.
16. شيباني، ج4، ص 55.
17. ونسنک، ج4، ص 25. «اغلاق» عبارت است از خشم شديدي که انديشيدن را از کار مي اندازد. [گفتني است که در هيچ يک از کتب معتبر لغت و کتاب هاي فقهي و حديثي اين معنا براي کلمه «اغلاق» ذکر نشده بلکه همگي آن را به «اکراه» معنا کرده اند. يعني طلاق و آزاد کردن برده اي که با اکراه و اجبار صورت گيرد صحيح نمي باشد- م.].
18. ناصف، ج5، ص 84.
19. شيباني، ج3، ص 246.
20. تخريج زين الدين ابي الفضل العراقي لاحاديث احياء علوم الدين للغزالي، ج3، ص 187، پ5.
21. بقره/ 216.
22. جمعه/8.
23. ناصف، ج1، ص 338، ح6.
24. ناصف، ج1، ص 338، ح6.

منبع مقاله :
نجاتي، محمدعثمان؛ (1387)، حديث و روان شناسي، ترجمه ي حميدرضا شيخي، مشهد: بنياد پژوهشهاي اسلامي، چاپ دوم